آه ای خسته تر از خستگی ام
من ِ آواره ، به دنبال توام
ای که معشوق شدی بر دل من
دل هوایی شده ، بیمار تو ام
باز این دل زغمت خار شده
شده نمناک از غمت هر مژه ام
ای مسیحا نفسم باز بتاب
از فراغت با تحرک ، مرده ام
باز پاییز و شب و تنهایی است
آه ای معشوقه بی تو ، زنده ام ؟