غروب که می شود ،
سکوت میکنم فقط ،
سراسر دلم ،
خضاب می شود فقط !
قرار بیقرار من ،
هوای با صفای من ،
کدام گوشه ی جهان ،
کدام کوچه ی زمان ،
دوباره دیده میشوی ،
دوباره چاره می شوی !
دچار گشته عقلم و
دچار مانده قلب من ،
دچارِ چهره ی مه و
دچار ِ بی وفاییت !
کاش این غروب های هر روزه ،
کاش این سکوت های بی موقع ،
از سر من فرار میکردند ،
زندگی را مجاز میکردند !!
من ، تنها و خسته ...
برچسب : نویسنده : emanoff8 بازدید : 393