باز ، صدایش آمد
آنکه رفته ، بر باد
باز ، آغوش گشود
غم این ، عشق کبود
غرق گشتم به سکوت
مات در این برهوت
ساده ، اما خالی
پوچ ، درین بی حالی
مرده ام ، بی نفسش
زنده در ، حبس غمش
رفته ، من را کشته
پنبه ام را رشته
ذهنم اینجا ، غی کرد
روی این کاغذ سرد
باز صدایش آمد
دل من ، حال آمد
گویی این ذهن خراب
کرده تکرار سراب !
من ، تنها و خسته ...
برچسب : مغز خراب,نوار مغز خراب, نویسنده : emanoff8 بازدید : 155